دانشگاه نوشت های من...



الان یهو دلم خواست تو رو با موهای سفید واون لبخندی که همیشه به لب داشتی میدیدم حیف وصد حیف که نمیشه اما شاید بعده ها فیس اپ رو نصب کردم ویه عکس از پیرشدنت رو به دیوار اتاقم بزنم و فکر کنم که هستی .

پ ن:برای مهدی

دیگه هیچ وقت نمیتونم ببینمت 


شنیده ها حاکی از اونه که همه فک میکنن من از مرز ازدواج گذشتم و در واقع خیلی وقته که رد کردم.دلم به حال خودم میسوزه از اینکه اینجا تو چنبن فرهنگی بزرگ شدم .آخه ببخشید ها قرار نیست هر .از اون ور اومد باهاش وصلت کرد که.به جهنم که هم خونه داره هم ماشین هم شغل پر درامد !!!دیوانه شدم از دست این زندگی. دم خدا گرم که تنهایی رو برا خودش پسندید.اقا ایهاالمردم!! منو به حال خودم بزاریدشما ول کنید من زندگی میکنم .یه خورده به کار خودتون رسیدگی کنید به خدا اون دنیا هم هست حساب باید پس بدیدها .از ما گفتن بود.از شما هم لابد نشنیدن خدایا کمی صبر به من وکمی هم به بقیه

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فناوری اطلاعات و ارتباطات مشاورین کرمان دانلود قانونی فیلم و سریال ایرانی انجمن اسلامی دبیرستان شاهد فردوسی بیولایف متنوع ترین و متفاوت ترین سایت داروسازی فارسی زبان در حهان مطالب آموزنده فرانسه فارسی ربات افزایش فالوور فرهاد اکسچنج استدیو خوانندگی پمپ وکیوم مکانیکل سیل